قوله تعالى: «و لقدْ کرمْنا بنی آدم» اى شرفناهم و اکثرنا لهم الکرامة، و قیل نسبناهم الى الکرم ما فرزندان آدمى را گرامى کردیم که ایشان را صورت نیکو دادیم و قد و قامت راست با عقل و با نطق و با تمییز و آنکه مردان بمحاسن آراسته و زنان بگیسوان. ابن عباس گفت در تفسیر این آیت: کل شىء یتناول مأکوله بفیه من الارض الا ابن آدم فانه یتناول الطعام بیده و یرفعه الى فیه.
ابو یوسف قاضى در حضرت هارون الرشید بود که مائده بنهادند و طعامى آوردند که او را در آن حاجت بملعقه بود، هارون انتظار ملعقه میکرد، ابو یوسف گفت از جد تو عبد الله بن عباس روایت کردند در تفسیر: «کرمْنا بنی آدم» که این تکریم آنست که هر خورندهاى بدهن خود از زمین خورد مگر فرزند آدم که بدست بر گیرد و فرا دهن برد، هارون چون این بشنید ملعقه بشکست و بدست طعام میخورد.
محمد بن جریر گفت: تکریم بنى آدم آنست که ایشان را بر همه خلق خدا مسلط کردند و همه را مسخر ایشان گردانیدند و ایشان را مسخر هیچیز نکردند تا با عبادت الله پردازند.
... «و حملْناهمْ فی الْبر» على الإبل و الخیل و البغال و الحمیر، و فى البحر على السفن، «و رزقْناهمْ من الطیبات» الثمار و الحبوب و المواشى و السمن و الزبد و الحلاوى. و قیل «من الطیبات» اى من کسب یده از خلق خدا هیچیز نیست که روزى وى و قوت وى پاکتر است و خوشتر و نیکوتر از فرزند آدم، «و فضلْناهمْ على کثیر ممنْ خلقْنا تفْضیلا» اگر گوئیم: «کرمْنا بنی آدم» عام است، پس این کثیر بهائماند و انعام و دواب و وحوش، و اگر گوئیم خاص است و مومنانرا میخواهد که جاى دیگر گفت: «و منْ یهن الله فما له منْ مکْرم» پس کثیر بمعنى عموم است: ملائکه و جن و غیر ایشان، و العرب یضع الکثیر و الاکثر فى موضع الجمیع کقوله تعالى: «و أکْثرهمْ کاذبون» اى کلهم، و این قول بنا بر آن اصل است که: المومن افضل من الملائکة.
و روى عن زید بن اسلم قال: قالت الملائکة ربنا انک اعطیت بنى آدم الدنیا یأکلون فیها و یتنعمون و لم تعطنا ذلک فاعطناه فى الآخرة، فقال و عزتى و جلالى لا اجعل ذریة من خلقت بیدى، و فى روایة: لا اجعل صالح ذریة من خلقته بیدى کمن قلت له کن فکان.
و عن ابى هریرة قال سمعت رسول الله (ص) یقول: المومن اکرم على الله من الملائکة الذین عنده.
و عن عبد الله بن عمرو قال قال رسول الله (ص): ما شىء اکرم على الله یوم القیامة من ابن آدم، قیل یا رسول الله و لا الملائکة، قال و لا الملائکة ان الملائکة مجبولون بمنزلة الشمس و القمر، و روى مجبورون.
و عن عائشة قالت قلت یا رسول الله من اکرم الخلق على الله تعالى؟ قال یا عائشة اما تقرئن: «إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات أولئک همْ خیْر الْبریة».
و عن عمر بن عبد العزیز قال: ان المومن افضل عند الله من الملائکة، فقیل یا امیر المومنین فما حجتک؟ قال قول الله تعالى: «جنات عدْن یدْخلونها و منْ صلح منْ آبائهمْ» الى قوله: «و الْملائکة یدْخلون علیْهمْ منْ کل باب» فالذین یوتون افضل من الذین یأتون
و مما یدل على تفضیل المومنین على الملائکة ان الله امرهم بالسجود لآدم و قد اخذ کل واحد من اولاده حظا من تلک الکرامة بدلیل قوله: «و لقدْ خلقْناکمْ ثم صورْناکمْ ثم قلْنا للْملائکة اسْجدوا لآدم» هذا
کقوله لهذه الامة: «انا لما طغى الماء حملناکم فى الجاریة»
فاخبر انه حملنا و نحن فى اصلابهم یومئذ، ثم قال: «لنجْعلها لکمْ تذْکرة»
فاذا جاز ان یکونوا محمولین بحمل الآباء کذلک ان یکونوا مسجودین بسجدة الآباء، و لذلک صاروا خدما لولد آدم و لم یکن ولد آدم خدما لهم فکان بعضهم حملة الارزاق الینا، و بعضهم على الارواح لقبضها و حملها، و بعضهم موکلون بالاستغفار لهم، و بعضهم موکلون بالسحاب و الریاح، و منهم المعقبات تحفظ بنى آدم، و منهم فى الاعیاد یحملون الجوائز و منهم من یحضر الجمعات و یحمل الالویة و الرایات و یکتب اسامى من سبق الى الجمعة قبل خروج الامام، و منهم سیاحون فى الارض یلتمسون مجالس الذکر، و منهم موکلون باتمام الکلام اذا قال الآدمى «سبحان الله» قالوا «و بحمده» و اذا قال: «الحمد لله» قالوا «رب العالمین»، ثم یوم القیامة یوکلون ببنى آدم، فمنهم من یصحبه الى الموقف، و منهم من یحمل النجائب، و منهم من یزن الاعمال، و منهم من یشیعه الى الصراط فیقولون نحن اولیاوکم فى الحیاة الدنیا و فى الآخرة حتى اذا صاروا الى الجنان، فمنهم خزان، و منهم زوار و منهم حملة السلام من عند العزیز الجبار. قال الله تعالى: «و الْملائکة یدْخلون علیْهمْ منْ کل باب، سلام علیْکمْ بما صبرْتمْ فنعْم عقْبى الدار»، ثم ان جماعة من اهل السنة اتفقوا على ان جملة ولد آدم مع ابیهم آدم و الانبیاء و المرسلین افضل من جملة الملائکة، و لا یقال للعصاة من المومنین انهم خیر من جبرئیل و میکائیل.
قوله: «یوْم ندْعوا» یوم منصوب، على معنى اذکر یوم ندعوا. و قیل منصوب بمعنى یعیدکم الذى فطرکم یوم ندعوا میگوید آن خداوند که شما را بیافرید نخست بار باز آفریند شما را روز رستاخیز آن روز که خوانیم هر گروهى را از مردمان بامام ایشان. مجاهد گفت امام اینجا پیغامبر است یعنى هر امتى را آن روز بپیغامبر ایشان باز خوانند.
روى ابو هریرة عن النبی (ص) فى قوله: «یوْم ندْعوا کل أناس بإمامهمْ» قال بنبیهم
گوید: یا امة نوح، یا امة هود، یا امة صالح، یا امة ابراهیم، یا امة موسى، یا امة عیسى، یا امة محمد، هر امتى را بپیغامبران ایشان باز خوانند و ایشان را با پیغامبران بدارند و الله داورى کند میان ایشان، پیغامبر را گوید که تو با امت خویش چه گفتى و ایشان با تو چه گفتند؟ فذلک قوله: «فلنسْئلن الذین أرْسل إلیْهمْ و لنسْئلن الْمرْسلین».
ضحاک گفت و ابن زید و جماعتى: «بإمامهمْ» اى بکتابهم هر امتى را بکتاب خویش باز خوانند آن کتاب که از آسمان به پیغامبر ایشان فرو آمد، گویند: یا اهل التوراة، یا اهل الانجیل، یا اهل الزبور، یا اهل القرآن. روى جعفر بن محمد عن آبائه عن على (ع) عن النبی (ص) قال: یدعى کل قوم بامام زمانهم و کتاب ربهم و سنة نبیهم.
ابن عباس گفت: «بإمامهمْ» یعنى امام هدى او امام ضلالة، امروز در دنیا هر کس را پیشوایى است و مقتدایى بهدایت یا بضلالت، پیشواى هدایت را میگوید: «و جعلْناهمْ أئمة یهْدون بأمْرنا» و پیشواى ضلالت را میگوید: «و جعلْناهمْ أئمة یدْعون إلى النار» هر که امروز بر پى امام هدایت رود فردا او را بوى باز خوانند، و هر که بر پى امام ضلالت رود بوى باز خوانند.
محمد بن کعب گفت: «بإمامهمْ» اى بامهاتهم، باین قول امام جمع ام است کخف و خفاف وقف و قفاف و جل و جلال میگوید هر کس را بمادر خود باز خوانند، سه معنى را: یکى آنست که تا عیسى (ع) در آن دعوت از خلق جدا نشود و خجل نماند که همه را بپدر باز خوانند و او را بمادر، دیگر اظهار شرف حسن و حسین را تا نسبت ایشان با مصطفى نزدیکتر بود، گویند: یا حسن بن فاطمة بنت محمد، یا حسین بن فاطمة بنت محمد، سوم تا اولاد زنا را فضیحت نرسد و در ستر بماند. و قیل: «یوْم ندْعوا کل أناس بإمامهمْ» یعنى بمعبودهم، فیقال یا عبدة النیران، یا عبدة الاوثان، یا عبدة الصلبان، یا عبدة الشیطان، فیلحق کل عابد بمعبوده و یبقى المومنون مع معبودهم.
روى ابو بردة عن ابى موسى قال قال رسول الله (ص): اذا کان یوم القیامة جمع الله تبارک و تعالى الخلائق فى صعید واحد ثم رفع لکل قوم آلهتهم التى کانوا یعبدون فیوردونهم النار و یبقى الموحدون فیقال لهم ما تنتظرون، فیقولون ننتظر ربنا عز و جل کنا نعبده بالغیب، فیقال لهم أ تعرفونه، فیقولون ان شاء عرفنا نفسه، قال فیتجلى لهم تبارک و تعالى فیخرون له سجدا، فیقال لهم یا اهل التوحید ارفعوا روسکم فقد اوجب الله تعالى لکم الجنة و جعل مکان کل رجل منکم یهودیا او نصرانیا فى النار.
و قیل: «بإمامهمْ» یعنى بصحائف اعمالهم فردا هر گروهى را بنامه کردار ایشان باز خوانند، هر که در دنیا طاعت دار و نیک مرد بوده او را بنامه طاعت او باز خوانند و نامه او بدست راست او دهند، و هر که عاصى و بد مرد بوده او را بنامه معصیت او باز خوانند و نامه او بدست چپ او دهند، و ذلک قوله عز و جل: «فمنْ أوتی کتابه» اى کتاب عمله، «بیمینه» و هو المومن، «فأولئک یقْرون کتابهمْ» مرة بعد اخرى فرحین بما فیه و هذا دأب من اتاه کتاب فیه مسرة و ابتهاج، «و لا یظْلمون فتیلا» اى لا ینقصون من جزاء اعمالهم قدر فتیل و هو ما فتلته باطراف اصابعک و طرحته، و قیل هو اسم لما فى شق النواة.
«و منْ کان فی هذه أعْمى» مومنانرا گفت که نامه شان بدست راست دهند و بشادى خوانند و کافران را نگفت که نامهشان بدست چپ دهند که این آیت بر آن معنى دلالت میکند و بر وى اقتصار کرد گفت: «و منْ کان فی هذه» اى فى الدنیا، «أعْمى» عمى القلب لا یبصر رشده، «فهو فی الْآخرة أعْمى» اى اشد عمى منه فى الدنیا لانه کان یبصر فى الدنیا بعین رأسه و لا یبصر بعین قلبه و یحشر یوم القیامة اعمى لا یبصر بعین رأسه کما لا یبصر بعین قلبه، لقوله تعالى: «و نحْشرهمْ یوْم الْقیامة على وجوههمْ عمْیا» و قال تعالى: «و نحْشره یوْم الْقیامة أعْمى» میگوید هر که امروز درین جهان از دیدار حق نابیناست و حجت حق نمىبیند، فردا نابیناتر است و گمراهتر که فرا راه بهشت نبیند، امروز که وقت عمل یافته و در توبه گشاده و بچشم سر در آیات قدرت الله تعالى مىنگرد هیچ راه نمىبرد فرا رشد خویش و توبه نمىکند و حق در نمىیابد و از دیدن حق نابیناست، فردا که وقت عمل فائت شده و در توبه فرو بسته و بچشم سر نیز نابینا گشته ناچار که از دیدار حق نابیناتر بود و از راه حق و راستى دورتر.
اهل کوفه اعمى هر دو با مالت خوانند و باقى هر دو حرف بتفخیم مگر ابو عمرو که اول با مالت خواند و دوم بتفخیم، یعنى فهو فى الآخرة اشد عمى «و أضل سبیلا» «و إنْ کادوا لیفْتنونک» ابن عباس گفت سبب نزول این آیت آن بود که وفد ثقیف آمدند گفتند اى محمد ما مسلمان شویم و با تو بیعت کنیم بشرط که با ما سه کار کنى: یکى آنک در نماز پشت خم ندهیم و سجود نکنیم. دوم بتان را بدست خود نشکنیم. سوم آنک یک سال بت لات را خدمت فرو نگذاریم، مصطفى (ص) گفت: «لا خیر فى دین لا رکوع فیه و لا سجود»
آن دین که در آن رکوع و سجود نبود در آن هیچ خیر نباشد، و آنچ مىگوئید که بتان را بدست خویش نشکنیم این شما راست یعنى که اگر دیگرى شکند شاید، اما خدمت لات که میخواهید یک سال آن طغیانست و باطل نگذارم و دستورى ندهم، ایشان گفتند ما میخواهیم که بسمع عرب رسد که تو ما را گرامى کردى و عزیز داشتى و آنچ دیگران را ندادى ما را دادى و اگر ترا کراهیت مىآید یا مىترسى که عرب گویند که بایشان آن دادى که بما ندادى تو بگوى که: الله امرنى بذلک الله تعالى مرا بآن فرمود، این چنین مىگفتند و الحاح مىکردند تا رسول (ص) همت کرد که بعض مراد ایشان بدهد تا بدین اسلام درآیند، فانزل الله تعالى: «و إنْ کادوا لیفْتنونک».
سعید بن جبیر گفت: مشرکان گفتند رسول خداى را که نگذاریم ترا که دست به حجر اسود برى و آن را استلام کنى مگر که یک بار بتان ما را بپاسى ور همه بسر انگشتان بود، رسول خدا (ص) گفت: الله تعالى مىداند که من این را کارهام اما چه زیان دارد که آن کنم تا از استلام حجر باز نمانم، چون رسول خدا این همت کرد آیت آمد: «و إنْ کادوا لیفْتنونک».
قتاده گفت یک شب از رسول خدا (ص) خلوت طلب کردند و تا بامداد با وى سخن مىگفتند و خود را بوى نزدیکى مىنمودند، آن گه گفتند اگر خواهى که ما بتو ایمان آریم، این سقاط و رذال که گرد تو میگردند و بوى پشم میش از ایشان مىدمد از آن که لباس صوف دارند، ایشان را از نزدیک خود بران و دور گردان، اگر ترا بما فرستادهاند؟ تا ما با تو بنشینیم و سخن تو بشنویم آن گه بتو ایمان آریم، رسول (ص) همت کرد که آنچ در خواستهاند بعضى بجاى آرد تا ایشان مسلمان شوند و رب العزه او را از آن همت معصوم گردانید و این آیت فرستاد: «و إنْ کادوا لیفْتنونک» اى ارادوا و قاربوا لیفتنونک یصرفونک و یستزلونک، «عن الذی أوْحیْنا إلیْک» یعنى القرآن، «لتفْتری علیْنا غیْره» اى لتختلق علینا غیر ما اوحینا الیک و هو قولهم: قل الله امرنى بذلک، «و إذا لاتخذوک خلیلا» اى لو قلت ما قالوه و فعلت ما ارادوه لاحبوک. قال ابن بحر معناه لاخذوک و انت الیهم محتاج و فقیر.
«و لوْ لا أنْ ثبتْناک» على الحق بعصمتنا ایاک، «لقدْ کدْت ترْکن» اى اردت و هممت تمیل، «إلیْهمْ شیْئا قلیلا» فیه اضمار فان الوعید و العذر لا یجتمعان و المعنى: لقد کدت ترکن الیهم و لو رکنت الیهم شیئا قلیلا.
«إذا لأذقْناک» اگر تو باندکى بایشان گرائیدى از محابا در حکم من، «لأذقْناک ضعْف الْحیاة و ضعْف الْممات» اى ضعف عذاب الدنیا و ضعف عذاب الآخرة یعنى ضعف ما یعذب به غیره، «ثم لا تجد لک علیْنا نصیرا» ناصرا یمنعک من عذابنا.
قال قتادة فلما نزلت هذه الآیات قال رسول الله (ص): «اللهم لا تکلنی الى نفسى طرفة عین».
قال اهل المعانى لیقع منه هم و لم یقع منه هم و لا غیره.
قال الحسن هم و هذا الهم مما یتجاوز الله عنه و ظاهر الآیة تدل على انه (ص) لم یهم لان لولا یدل على امتناع الشىء لوجود غیره و الممتنع فى الآیة ارادة الرکون لوجود تثبیت الله ایاه.
«و إنْ کادوا لیسْتفزونک من الْأرْض» ابن عباس گفت جهودان در مدینه برسول خدا (ص) حسد بردند که مقام بمدینه داشت آمدند و گفتند اى محمد تو پیغامبرى؟ رسول گفت آرى من پیغامبرم، گفتند اگر پیغامبرى چرا مقام نه در شام داشتى و جایگاه و مسکن آنجا ساختى که زمین مقدسه است جاى پیغامبران و مهبط وحى و رسالت و زمین محشر و منشر، ابراهیم (ع) و دیگر انبیاء همه آنجا بودهاند و جاى خویش آنجا پسندیدهاند، و در زمین مدینه هرگز هیچ پیغامبر نبوده، اگر تو پیغامبرى آنجا رو و مسکن ساز همچون ایشان، و اگر از روم مىترسى و راست مىگویى که پیغامبرى خداى عز و جل ترا از ایشان نگه دارد و بى بیم کند و انگه ما را نیز صدق تو معلوم شود و بتو ایمان آریم، رسول خدا ایشان را بآنچ گفتند راست گوى داشت و بغزاء تبوک رفت و مقصود وى شام بود، چون آنجا رسید جبرئیل آمد و آیت آورد: «و إنْ کادوا لیسْتفزونک» و او را فرمودند تا با مدینه شود، گفتند: فیها محیاک و مماتک و منها تبعث. قال مجاهد و قتادة و الحسن: هم اهل مکة باخراج النبی (ص) منها مشرکان قریش همت کردند که رسول خداى را از مکه بیرون کنند، و بقول بعضى مفسران همت کردند که او را از زمین عرب بیرون کنند، رب العالمین ایشان را ازو باز داشت و او را از آن کید و قصد ایشان نگه داشت، آن گه او را بهجرت فرمود تا بفرمان حق هجرت کرد بمدینه و این آیت بمکه فرو آمد، رب العزه رسول را از همت ایشان خبر کرد گفت: «و إنْ کادوا لیسْتفزونک» یعنى و المشرکون کادوا یستفزونک، فدخلت ان و اللام للتوکید، «لیسْتفزونک» اى یزعجونک، «من الْأرْض لیخْرجوک منْها و إذا لا یلْبثون خلفک» قراءت نافع است و ابن کثیر و ابو عمرو و ابو بکر، اى بعد خروجک و نصبه على الظرف و قرأ الباقون: «خلافک» و له وجهان: احدهما انه بمعنى بعدک و الآخر انه مصدر خالف یخالف و نصبه على المفعول له یعنى لا یلبثون لخلافک. و قیل نصب على خلافک فنزع حرف الخفض و المعنى انهم اذا هموا باستفزازک و اخراجک من الارض فانهم لا یلبثون بعد على خلافک، «إلا قلیلا» فلم یلبثوا الا قلیلا حتى اجلى الله عز و جل النضیر الى الشام و عذب قریشا بالسیف یوم بدر.
قوله: «سنة منْ قدْ أرْسلْنا قبْلک منْ رسلنا» بسط هذه الآیة فى قوله عز و جل: «و قال الذین کفروا لرسلهمْ» الآیتین... و المعنى انا سننا هذه السنة فیمن ارسلنا قبلک من رسلنا انهم اذا اخرجوا نبیهم من بین اظهرهم او قتلوه لم یلبثهم العذاب ان ینزل بهم میگوید ما سنت چنان نهادیم در کار پیغامبران که پیش از تو بودند و امتان ایشان: چون قصد کردند دشمنان که پیغامبران را بیرون کنند ما دشمنان را هلاک کردیم و زمین آن دشمنان بپیغامبران دادیم و نتوانى تو که رسول مایى این نهاد و این سنت بگردانیدن.
«أقم الصلاة» اى ادمها و اثبت علیها، «لدلوک الشمْس» اى بعد دلوک الشمس، کقول العرب لخمس خلون و لعشر خلون یعنى بعدهما و دلوک الشمس زوالها و میلها فى وقت الظهر و کذلک میلها للغروب دلوک شمس در گشتن خورشید است هم بوقت زوال و هم بوقت فرو شدن آفتاب و مفسران را خلافست که اینجا وقت زوال مىخواهد یا وقت غروب، مقاتل حیان و ضحاک و سدى و جماعتى میگویند وقت غروبست و حدیث عبد الله بن مسعود بدلیل آوردند: انه کان اذا غرب حاجب الشمس صلى المغرب و افطر ان کان صائما و یحلف بالله الذى لا اله الا هو ان هذه الساعة لمیقات هذه الصلاة و هى التی قال الله عز و جل: «أقم الصلاة لدلوک الشمْس».
اما ابن عباس و مجاهد و مقاتل و قتاده و جماعتى از علماء صحابه و تابعین و ائمة دین میگویند دلوک وقت زوال است و حدیث عقبة بن عمرو بدلیل آرند: قال قال رسول الله (ص) اتانى جبرئیل لدلوک الشمس حین زالت الشمس فصلى بى الظهر، و قال ابو برزة کان رسول الله (ص) یصلى الظهر اذا زالت الشمس ثم تلا: «أقم الصلاة لدلوک الشمْس».
و قال جابر بن عبد الله دعوت النبی (ص) و من شاء من اصحابه فطعموا عندى ثم خرجوا حین زالت الشمس فخرج النبی (ص) فقال اخرج یا با بکر فهذا حین دلکت الشمس.
و تحقیق این تأویل آنست که جبرئیل (ع) چون رسول خدا را مواقیت نماز بیان مىکرد ابتدا بنماز پیشین کرد و این تأویل اوقات نماز را شامل تر است که نماز پیشین و دیگر در تحت این شود که گفت: «لدلوک الشمْس» و نماز شام و خفتن در آن شود که گفت: «إلى غسق اللیْل» و غسق اللیل دخول ظلمته و الغاسق هو اللیل، و الى اینجا بمعنى مع است چنانک در آیت آبدست کردن گفت: «الى المرافق و الى الکعبین» و تقول العرب الذود الى الذود ابل یعنى مع الذود، «و قرْآن الْفجْر» منصوب بالاقامة یعنى و اقم قرآن الفجر، سمى صلاة الفجر قرآنا بطول القراءة فیها جهرا و یدل هذا على ان الصلاة لا تصح الا بقراءة القرآن لان قوله جل و عز اقم الصلاة و اقم قرآن الفجر قد امر ان یقیم الصلاة بالقراءة حتى سمیت الصلاة قرآنا فلا تکون صلاة الا بقراءة.
«إن قرْآن الْفجْر کان مشْهودا» تشهده ملائکة اللیل و ملائکة النهار ینزل هولاء و یصعد هولاء فهو فى آخر دیوان اللیل و اول دیوان النهار.
روى ابو هریرة قال قال رسول الله (ص): تجتمع ملائکة اللیل و ملائکة النهار فیجتمعون عند صلاة الصبح فتصعد ملائکة اللیل و تمکث ملائکة النهار فیسئلهم ربهم فیقول کیف ترکتم عبادى فتقول ربنا اتیناهم و هم یصلون و ترکناهم و هم یصلون فاغفر لهم یوم الدین.
و عن ابى الدرداء قال قرأ رسول الله (ص): «إن قرْآن الْفجْر کان مشْهودا» قال یشهده الله و ملائکة اللیل و ملائکة النهار.
قال ابن بحر هذا الترغیب فى حضور المساجد لها و شهود الجماعة لاجلها.
و عن ابى هریرة قال قال النبی (ص): تفضل صلاة الجماعة صلاة احدکم وحده بخمسة و عشرین جزءا و تجتمع ملائکة اللیل و ملائکة النهار فى صلاة الفجر، ثم قال ابو هریرة اقروا ان شئتم: «و قرْآن الْفجْر إن قرْآن الْفجْر کان مشْهودا».